تاریخ : پنجشنبه 17 اسفند 1391 | 04:21 ب.ظ | نویسنده : الیاس
یه سلام سفید از جنس دونه های برف به دوست های عزیز و گلم .
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: برف، شعر، پنشنبه سفید، شعر کودکی من، برف و دوست دارم، دونه های سفیدش و هم دوست دارم، شعر برفی،
دیشب همین جوری پای نت بودم که دیدم مامان بزرگم داره صدا میکنه الیاس بیا بیرون داره برف میاد .
من هم سریع پریدم بیرون اول با مامان بزرگم و بابا بزرگم گلخانه مامان بزرگم و ردیف کردیم تا گلهاش خشک نشه بعد هم دو سه تا قالی چشو که شسته بود اوردم تو دیشب اصلا فکر نمیکردم که تا صبح اینقدر برف بیاد .
صبح که بیدار شدم برم سر کار دیدیم به به چه خبره وقتی میخواستم برم سوار سرویس بشم ساعت 30 : 5 مثل بچه ها توی این برف ها میدوایدم و شادی میکردم سر کوچه مون هم یکی ماشینش روشن نمیشد داشت غور غور میزد وقتی من و دید یارو با اون اعصاب خرابش خندش گرفت .
وقتی رسیدیم سر کار یه یکی دو ساعت بعدش تعطیل شدیم دوباره برگشتیم .
خوب این پنشنبه به اون جمعه در شد .
این شعری و که میخوام براتون بنویسم حدود 6 یا 7 سال پیش گفتم شاید زیاد شعر قوی نباشه ولی برام بوی سادگی کودکی و پاکی برف و میده .
می آید از آسمون پایین برف
درخشان و سپید و زیباست برف
مینشیند بر بام خانه ما
میکند روشن درون سینه ما
سفیدیش میکند زیبا چشمم
دونه هایش میکند سفید دشتم
میدوم شاد درون این برف
خاطرات خوب مبگرم از برف
دوست خوب من است برف
دوست زیبا و سفید و ژرف
وقتی میبینمش شاد و خوشحالم
چه ها میکند با حال من این برف
میگیرم درس من از این برف
وقتی هست دستم ضرف و در آسمونم برف
ببار ای برف ببار و سفید کن روی ادم ها
ببار که سیاه و تاریک است درون ادم ها
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: برف، شعر، پنشنبه سفید، شعر کودکی من، برف و دوست دارم، دونه های سفیدش و هم دوست دارم، شعر برفی،
.: Weblog Themes By Pichak :.